BPM تنها مفهومی نیست که بر بهبود کارایی عملیاتی سازمان متمرکز شده باشد. در این مطلب برخی از این مفاهیم مرتبط را معرفی کرده و روابط کلیدی و تفاوت های بین این اصول و BPM را شناسایی می کنیم.
مدیریت کیفیت جامع (TQM): رویکردی است که از لحاظ زمانی قبل از BPM و الهام بخش آن بوده است. تمرکز TQM بر بهبود مستمر و حفظ کیفیت محصولات و همچنین توسعه خدمات است. به این ترتیب، مشابه BPM تأکید بر ضرورت تلاش برای بهبود است، اما تأکید TQM بر خود محصولات و سرویس هاست. دیدگاه BPM این است که کیفیت برتر محصولات و خدمات با تمرکز بر روی بهبود فرایندهایی که این محصولات و خدمات را ایجاد می کنند حاصل می شود. باید پذیرفت که این دیدگاه تا حدودی بحث برانگیز است، زیرا در TQM رایج ،BPM به عنوان یکی از شیوه های مختلفی که در یک برنامه TQM یافت می شود، دیده می شود. از لحاظ نظری چندان تمایزی بین این دو وجود ندارد، اما به لحاظ تجربی یکی از کاربردهای TQM عمدتاً در حوزه تولید یافت می شود (جایی که محصولات ملموس هستند) در حالی که BPM متمایل به سازمان های خدماتی است.
مدیریت عملیات: زمینه ای است که روی مدیریت وظایف فنی و فیزیکی مرتبط یک شرکت یا سازمان متمرکز است، به ویژه آنهایی که مرتبط به تولید و ساخت هستند. در این دیدگاه نظریه احتمالات، نظریه صف، تجزیه وتحلیل تصمیم گیری، مدلسازی ریاضی و شبیه سازی، تکنیک های مهم برای بهینه سازی کارایی عملیات هستند. چنین تکنیک هایی در محتوای نوآوری های BPM مفید هستند. تفاوت مدیریت عملیات و BPM در این است که مدیریت عملیات عموماً بر کنترل و ایجاد فرایند، بدون الزام تغییر در آن متمرکز است در حالی که BPM بر تغییر فرایند به منظور بهبود آن متمرکز است.
Lean: یک اصل مدیریتی است که از صنعت به ویژه از فلسفه مهندسی تویوتا آغاز شده است. یکی از اصول عمده Lean حذف ضایعات همچون فعالیت هایی که هیچ ارزش افزودهای برای مشتری ندارد، است. تفاوت دیگر این است که فرایند کسب و کار BPM تأکید بر استفاده از فناوری اطلاعات به عنوان یک ابزار برای بهبود کسب و کار فرآیندها دارد و آن ها را سازگارتر و تکرارپذیر می کند.
شش سیگما: مجموعه ای دیگر از روش هایی است که در تولید آغاز شده و به ویژه از شیوه های مهندسی و تولید در موتورولا است. ویژگی اصلی شش سیگما تمرکز آن بر به حداقل رساندن نقص (خطا) است. شش سیگما تأکید ویژه ای بر اندازه گیری خروجی فرآیندها یا فعالیت ها، به خصوص از منظر کیفیت دارد. شش سیگما مدیران را تشویق می کند که به طور سیستماتیک اثرات نوآوری های بهبود در خروجی را مقایسه کنند. در عمل، شش سیگما لزوماً به تنهایی به کار نم یرود، اما در ارتباط با رویکردهای دیگر به کار می رود. به ویژه، رویکرد مشهوریست که فلسفه Lean را با تکنیک های شش سیگما ترکیب میکند که باعث هدایت به سمت رویکردی شده که با نام Lean Six Sigma شناخته شده است. امروزه، بسیاری از تکنیک های شش سیگما نیز به طور معمول در BPM استفاده می شود. به طور خلاصه، ما می توانیم بگوییم که BPM برگرفته از فلسفه بهبود مستمر TQM است، اصول و تکنیک های مدیریت عملیات را در بر میگیرد و Lean و شش سیگما را به همراه قابلیت فناوری اطلاعات مدرن به منظور بهینه سازی روند فرآیندهای کسب وکار با اهداف عملکردی یک سازمان ترکیب می کند.
ما در گروه مدیریت فرآیند پارس می توانیم ضمن بررسی فرآیندها و جریان کارهای شما، امکان ساخت فرآیند در پروسس میکر را در سازمان شما فراهم آوریم.